❤ ‿❤ اشک باران ❤ ‿❤ عاشقانه و عارفانه |
|||
سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : reza
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاقل گشته ام
پای می کوبم ولی بر گور خویش
در نگاهم حالتی دیگر گرفت www.ashkbaran.loxbolg.com سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : reza
رفتم مرا ببخش ومگو وفا نداشت راهی به جز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود رفتم که داغ بوسه ی حسرت ترا با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم رفتم که ناتمام بمانم در این سرود رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم رفتم مگو مگو که چرا رفت ننگ بود عشق من و نیاز توو سوزو ساز ما ازپرده ی خموشی وظلمت چونورصبح بیرون فتاده بود به یکباره راز ما رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم در لابلای دامن شبرنگ زندگی رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان فارغ شوم ز کشمکش وجنگ زندگی من از دو چشم روشن و گریان گریختم از خنده های وحشی طوفان گریختم از بستر وصال به آغوش سرد هجر آزرده از ملامت وجدان گریختم ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر می خواستم شعله شوم سرکشی کنم مرغی شدم به کنج قفس بسته واسیر روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش در دامن سکوت به تلخی گریستم نالان ز کرده ها وپشیمان زگفته ها دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم (فروغ فرخزاد) www.ashkbaran.loxbolg.comسه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 21:3 :: نويسنده : reza
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی در کنار قلب عاشق شعله میزد در شرار آتش دردی نهانی نغمه من ... همچو آوای نسیم پر شکسته عطر غم می ریخت بر دلهای خسته پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی سینه ام منزلگه اندوه و درد و بدگمانی کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پایز بودم (فروغ فرخزاد)
www.ashkbaran.loxbolg.com در دو چشمش گناه می خنديد\ بر رخش نور ماه می خنديد در گذرگاه آن لبان خموش شعله ئی بی پناه می خنديد
با نگاهی كه رنگ مستی داشت در دو چشمش نگاه كردم و گفت: بايد از عشق حاصلی برداشت
در نهانگاه رازپرور شب نفسی روی گونه ئی لغزيد بوسه ئی شعله زد ميان دو لب (فروغ فرخزاد) www.ashkbaran.loxbolg.com سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:59 :: نويسنده : reza
شب تیره و ره دراز و من حیران
فانوس گرفته او به راه من
بر شعله بی شکیب فانوسش
وحشت زده می دود نگاه من
بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند
در بستر سبزه های تر دامان
گویی که لبش به گردنم آویخت
الماس هزار بوسه سوزان
بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند
من بوته وحشی نیازی گرم
او زمزمه نسیم صحراها
من تشنه میان بازوان او
همچون علفی ز شوق روییدم
تا عطر شکوفه های لرزان را
در جام شب شکفته نوشیدم
باران ستاره ریخت بر مویم
از شاخه تکدرخت خاموشی
در بستر سبزه های تر دامان
من ماندم و شعله های آغوشی
می ترسم از این نسیم بی پروا
گر با تنم این چنین در آویزد
ترسم که ز پیکرم میان جمع
عطر علف فشرده برخیزد (فروغ فرخزاد) سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:57 :: نويسنده : reza
آه ای مرد که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ای؟
هیچ میدانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم؟
هیچ میدانی کز این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم؟
گفته اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می دهد
آری اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مرده ام جان میدهد
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان تو را جویم به کام
خلوتی میخواهم و آغوش تو
خلوتی میخواهم ولبهای جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده هستی دهم
بستری میخواهم از گلهای سرخ
تا در آن یک شب تو را مستی دهم
آه ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای (فروغ فرخزاد) www.ashkbaran.loxbolg.com سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 20:51 :: نويسنده : reza
۲.شعله رمیده ۳۲.دختر و بهار ۳.رمیده ۳۳.خانه متروک ۵.رویا ۳۵.در برابر خدا ۶.هر جایی ۳۶.ازی ستاره ها ۱۰.یادی از گذشته ۴۰.از دوست داشتن ۱۲.وداع ۴۲.صدایی در شب ۱۳.افسانه تلخ ۴۳.دریایی ۱۴.گریز و درد ۱۵.انتقام ۱۶.دیو شب ۱۷.عصیان ۱۸.شراب خون ۱۹.دیدار تلخ ۲۰.گمگشته ۲۱.از یاد رفته ۲۲.ناشناس ۲۳.چشم به راه ۲۴.آیینه شکست ۲۵.خسته ۲۶.بازگشت ۲۷.بازگشت ۲۸.نشق پنهان ۲۹.بیمار ۳۰.مهمان www.ashkbaran.loxbolg.comصفحه قبل 1 صفحه بعد آرشيو وبلاگ پيوندها
|
|||
|